یک وب شخصی ....

یک روز .. یه دست نوشت .. اینجا ثبت می شود ..

یک وب شخصی ....

یک روز .. یه دست نوشت .. اینجا ثبت می شود ..

فارسی می نویسم .. بدون هیچ ادبیات سنگینی ... صمیمی می نویسم ..
دوست دارم اینجا آرامش خاطر پیدا کنید ..
از دنیای فن آوری جدایم ... اینجا آزاد آزادم .. هیچ چیز دستم را نمی بندد ..

آخرین مطالب

از امروز به بعد ... این پاییز است که دارد عرض اندام می کند ... و آرام آرام آمدن زمستان را نوید می دهد .. این پاییز است که سرمای خود را مانند آتش زبانه می کشد ... و به دل سوختگان عشق نشان می دهد ... که باید پاییزی دیگر را در عمر خود ... تحمل کنند .. عاشقانی که هم پای باران پاییز اشک می ریزند.. عاشقانی که هم پاییز نویدشان می دهد و هم دلسرد ترشان می کند .. پاییز لباسی نارنجی دارد .. اما نه ... پاییز برای هر کس لباس مخصوصی می پوشد و برای هر شخصی ... ادکلن مخصوص خودش را می زند ... و بو و عطر مخصوص را برای هر شخص دارد ... ثابت نیست .. نمی توان گفت چیست ..

بوی کاپیتان بلک است کنار قهوه خانه ... یا بوی عطر زنانه ای است ... زیر باران .. زیر چتر .. برای شخصی تاریک و برای شخصی روشن است ... آری این پاییز است که می گوید ... زمستان آمد ... ولنتاین آمد .. این پاییز است که خودش را نشان می دهد .. و می گوید دیگر گرم نیست ...

آری ... پاییز .. دیگر برای خیلی ها ... گرم نیست ...

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۴ ، ۲۲:۰۱
یه هاتف

شاید امروز نوبت توست .. شاید امروز نوبت توست که لیوان آبی بدهی ...

شاید امروز نوبت توست که زیر فرم شخصی که زیر دست توست امضا کنی ..

شاید امروز نوبت توست ... که به این نیازمند پول بدهی ....

همه ما هر لحظه شاید نوبت مان باشد .... کمی بهتر فکر کنیم ..

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۹۴ ، ۱۸:۳۱
یه هاتف

غرور شاید یکی از بدترین نوع رفتار بشری است ... واقعا بعضی ها چرا این گونه اند؟

وقتی که یک وبلاگ نویس خود را آنقدر حرفه ای می داند که حتی رویش نمیشود پاسخ کامنت تو را که یکی از مهم ترین کارهای یک وبلاگ نویس حرفه ای است .. این یعنی غرور. ..

ما ایرانی ها کی می خواهیم خود را بشکنیم ؟

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۴ ، ۲۰:۲۲
یه هاتف

در اصل نوشته دوازدم است و بنا به دلایلی سوم ..

به بلوغ رسیدم .. به بلوغی که خودم هم در حال حس کردن آن هستم . مانند پیرمردی که تازه به بلوغ رسیده ..

یک سری دلایل قوی بود که نوشته های قبل .. تبدیل بشن به پیش نویس و از انتشار آنها روی وبلاگ صرف نظر کردم . دوست دارم خیلی بهتر بنویسم .. گاهی چیز هایی که نوشتی .. آنقدر ضعیف و مزخرفند که بهتره حذفشون کنی .. دوست دارم مثل وبلاگم توی بلاگفا بنویسم .. اما نه حسش می آد و نه متنش :)

یک زمانی بود لذت بخش و می نوشتم ... هرچی به ذهنم می آمد رو .. و حالا هم دوست دارم .. مثل اون موقع اینجا بنویسم ..

به قول خارجی ها ..  stay tuned

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۴ ، ۱۴:۳۲
یه هاتف

دیشب .. یعنی تقریبا 24 ساعت پیش با دوست عزیزم و به قول گفتنی همکار گرامی ام مشغول پیاده روی بعد از افطار بودیم.. بعد از کافی شاپ در حال بازگشت به خانه بودیم تا اینکه رسیدیم جلو در . من گفتم اگر موافق باشید مجدداً برویم و کمی پیاده روی کنیم .تا اینکه یک گربه دویید جلوی ما .. و ما را ول نکرد. آقای ناصر فرمودند که این گرسنه است . و ما نیز دلمون به حالش سوخت. برش داشتیم .. آوردیم داخل پارکینگ . من رفتم از بالا کمی شیر آوردم .چون بچه گربه بود و نمی توانست گوشت بخورد. خلاصه در یک ظرف کوچک مشغول خوردن شیر شد . بعد از اون که تموم شد فرار کرد! حتی ازمون تشکرم نکرد. تازه روی سنگ های پارکینگ هم خراب کاری کرده بود .. چون من رفتم بانک و برگشتم دیدم زمین خیسه و متاسفانه نشد حالشو بگیرم  !! بی شعور شیرشو که خورد جفتکش رو به ما زد !

در هر صورت حیوان خدا بود ... و شدیدا در خود احساس سبکی می کنیم ... :)

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۴ ، ۲۲:۵۲
یه هاتف

عضویت در blog.ir مایه افتخار من بود .. و واقعا امکانات آن به نسبت به سرویسی چون بلاگفا خب به نسبت خیلی بهتر هست . فقط برخی امکانات پولی آن کمی ما را اذیت می کند . چون با این امکانات آدم می تواند یک وبسایت دات کام بسازد .. ولی خب برای شروع همین نیز خوب است ..

اینجا آزاد می نویسم .. و بیشتر ... ادبی ... با ادبیاتی که خودم اختراعش کردم ...

نظر شما زیر هر پست من رو خوشحال می کند . و می توانم که در پست بعدی قوی تر بنویسم .. و قلمم را بیشتر بچرخانم ..

همواره در انتظار نظرات شما خواهم ماند ..

اینجا کمی راحت ترم .... و .... آزاد تر. ..

تا پست بعدی ... خدانگهدار

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۲ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۶:۰۵
یه هاتف